تحقیق بخارا در ماورالنهر 223ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 210 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
بخارا در ماوراءالنهر4
واحه ي كهن
«اريستوبوليس رودي را كه از سغديانا مي گذرد پولي تيمتوس ( گرانبها از همه ) مي نامد و اين نام را مقدونيها وضع كرده اند .»
«بخارا از بلاد شرقي قبه ي اسلام است ودر ميان آن نواحي به مثابت مدينة السلام ،سواد آن به بياض نور علما و فقها آراسته ،و اطراف آن به طرف معالي پيراسته ،و از قديم باز در هر قرني مجمع نحارير علماء هر دين آن روزگار بوده است ؛ و اشتقاق بخارا از بخار است كه به لغت مغان مجمع علم باشد و اين لفظ به لغت بت پرستان ايغور وختاي نزديك است كه معابد ايشان كه موضع بتان است بخار گويند و در وقت وضع نام شهر بمجكث بوده است .»جويني مورخ ايراني در حدود سال 1260(657ه ق)، سالها بعد از آنكه مغولها بخارا را فتح وغارت كرده بوده چنين مي نوشت .عصر طلايي شهر سپري شده بود اما بخارا هرگز اهميت خود را حتي تاپايان امپراتوري تزاري در 1918 ميلادي نيز از دست نداد .
آسياي مركزي همواره براي غربيان داراي جاذبه بوده ،و شهرهاي سمرقند و بخارا درآن سرزمين واحه ها وبيابانها چون يك جفت گوهر مي درخشيدند .قومي كه در سرزمينهاي پر آب پوشيده از جنگل زيست مي كنند از اعجاب و حقشناسي كساني كه از ريگزارها بهشت كوچكي به وجود آورده اند و زندگيي سپنجي بر قطعه زمين مشروبي ايجاد كرده اند و همواره در برابر طبيعت حالت دفاع به خود گرفته اند ،چيزي نمي دانند. زيرا در آسياي مركزي خط فاصل ميان استپ و زمين مزروع همان لب آب حيات بخش است ،و واحه ها در نظر اقوام بيابانگر در مقايسه با بيابانهاي نامهربان بايد بهشت جلوه كرده باشد .
مردم آسيا ،چنانچه از تحقيقات باستانشناسي برمي آيد،در ادوار اوليه ي زندگي خويش ،ظاهراً از تپه ها به دره هاي حاصلخيز رودخانه ها سرازير شده اند. در همان تپه ها بود كه آنان زراعت و ساختن خانه و مسكن را آموخته بودند. يكي از اين دره ها در آسياي مركزي دره ي رود زرافشان بود كه از فلات پامير ،مشهور به «بام دنيا» ، به سوي ريگزارهاي بيابان قزل قوم جاري مي شود .
2
بخارا در ماوراءالنهر4
در واحه ي كنوني بخارا مساكن متعلق به عصر حجر قديم كشف نشده است .از اين امر نبايد چنين نتيجه گرفت كه اين سرزمين در آن عصر مسكون نبوده است ، بلكه فقط بايد چنين نتيجه گيري كرد كه تا كنون از آن آثاري به دست نيامده است . چون بسياري از لايه هاي مساكن در واحه هاي مشروب و مزروع هموار فراهم آمده اند فقط با حفريات عميق مي توان اميدوار بود كه آثاري از ادوار ما قبل تاريخ به دست آيد. چون در اين ناحيه نيز مثل نقاط ديگر آسياي مركزي ابزاري از عصر حجر قديم كشف شده ،بنابراين مي توان پذيرفت كه مساكن باستاني نيز در واحه ي بخارا وجود دارد . وجود اشياء چندي از عصر مفرغ دليل بروجود مساكني از هزاره ي دوم پيش از ميلاد است ، اما هنوز پژوهش و كاوش كافي كه تصويري از دوران ماقبل تاريخ بخارا به دست دهد ،به عمل نيامده است . بنابراين بايد به تاريخ اخير اين سرزمين اكتفا كنيم و تاريخ قديمتر آن را ره محققين ادوار ما قبل تاريخ واگذاريم .
آسياي مركزي از هنگامي وارد صحنه ي تاريخ گرديد كه كورش كبير امپراطوري پهناور هخامنشي را تأسيس كرد . معهذا نام واحه ي بخارا نه در كتيبه ي بيستون داريوش آمده و نه هرودوت آن را جزء ساتراپ نشينهاي تابع امپراتوري ايران ذكر كرده است . در اوستا ،كتاب ديني زرتشتيان ،نيز ذكري از ناحيه ي بخارا به ميان نيامده و لذا مي توان چنين فرض كرد كه بخارا در آن زمان جزء ساتراپ نشين سغدايانا ، كه نامش در همه ي مآخذ فوق الذكر آمده ،محسوب مي شده است . مورخين دوره ي اسكندر كبير نيزاطلاعاتي دراين باب نمي دهند. تنها مطلبي كه آرين و كوينتوس كورتيوس ذكر كرده اند آن است كه بر ساحل سفلاي رود پولي تيمتوس . يا زرافشان ،پيش از آنكه اين رود در ريگزارهاي فرو رود ،يا، ظاهراً در دوره اي ،وارد درياچه اي گردد كه بطلميوس درياچه ي آمويه ناميده ،مساكن بسياري وجود داشته است . مدارك باستانشناسي نيز ،با وجود غير مكفي بودنشان ،وجود مجاري آبياري و مساكني را كه مربوط به دوره اي بسيار قديمتر از آمدن اسكندر كبير است در واحه ي بخارا تأييد مي كند ، متأسفانه هيچ گونه مآخذ ادبي مربوط به اين دوره ي پيش به دست ما نرسيده است .
4
بخارا در ماوراءالنهر4
گرچه مدركي در دست نداريم ،ظاهراً محتمل به نظر مي رسد كه واحه ي بخارا به دولت يوناني باكتريا كه توسط مهاجرين يوناني و پادگانهاي اسكندر و نخستين پادشاهان سلوكي در شرق ايران تأسيس گرديد ،منضم شد . در عين حال كه شاهاني چون يوثيدموس ،دمتريوس ،و ديگران ظاهراً بر تمام سرزمين سغديانا نظارت مستقيم داشتند ، احتمال كلي مي رود كه واحه هاي چندي در آسياي مركزي خود مختاري خود را حتي در دوره ي دولت اسماً يوناني باكتريا نيز حفظ كردند .كشف سكه هاي يوناني باكتريايي درآسياي مركزي دليل بر حكومت مستقيم نمي تواند باشد .از طرف ديگر شكي نيست كه نفوذ فرهنگ هلنيستي بسيار شديد بود . مجسمه ها و نقاشيهايي كه در محلهايي چون ايرتام نزديك ترمذ، بنجيك ، و ورخشه (يا فرخشه ) به دست آمده گواه نفوذ عظيم هنر يوناني در آسياي مركزي در طول دو قرن پيش از ميلاد است .ظاهراً فرهنگ يوناني به موازات نفوذ در آسياي مركزي در شمالغرب هند نيز نفوذ مي يافت ، و همين امر بود كه منجر به تشكيل مكتب قندهاري هنر بودايي گرديد.
در قرن دوم پيش از ميلاد طوايف بيابانگرد شرق اقصي سرزمينهاي واقع ميان آمودريا (جيحون) و سير دريا(سيحون) را مورد تاخت و تاز قرار دادند ،و ظاهراً در واحه ي بخارا سكني گزيدند و جمعيت بومي آن را تحت انقياد خويش در آوردند. براي اولين بار در منابع چيني به مطابي در باب آسياي مركزي بر مي خوريم . در حدود سال 129 قبل از ميلاد يك فرستاده ي چيني به نام چانگ چي ئن از آسياي مركزي ديدن كرد و به اين نكته پي برد كه قومي كه در مآخذ چيني يوئه –چي ناميده شده اند قبلاً قسمت عمده ي كناره هاي رود جيحون را تسخير كردند و يكي از قبايل آن قوم ،سلطنتي تشكيل داد كه در تاريخ به نام همين قبيله به امپراتوري كوشان معروف است . امپراتوري كوشان از قرن اول تا قرن چهارم ميلادي قدرت فرهنگي و سياسي حاكم در افغانستان و آسياي مركزي بود .
در دوره ي امپراتوري كوشان ،دين بودايي در آسياي مركزي و چين اشاعه يافت . اكنون كه كتيبه هايي به زبان كوشان (از سرخ كتل افغنستان و نقاط ديگر ) كشف و قسمتي از آن قرائت گرديده ،بهتر مي توان نقش مهم اين جانشينان يونانيان را در آسياي مركزي ارزيابي كرد . احتمالا در دوره ي سلطنت شاه بزرگ كوشان كانيشكا(كه دوران سلطنتش به درستي معلوم نيست و احتمالا مي توان گفت كه رونقش در آغاز قرن دوم ميلادي بوده است )زبان كوشانها به الفبايي مأخوذ از يوناني نوشته شده است . زيرا روي سكه هاي اوليه ي كانيشكا هم نوشته ي يوناني ديده مي شود و هم نوشته ي كوشاني ،در صورتي كه در سكه هاي اواخر سلطنت وي اثري از نوشته ي يوناني نيست . كوشانها در دوره ي كانيشكا نوشته هاي بودايي را به زبان كوشاني و سپس به زبانهاي سغدي و چيني ترجمه كردند،و شايد بتوان گفت كه نقش آنان در اين امر مهمتر از پيشرفتهاي فرهنگي ديگر بود. مي توان پذيرفت كه بسياري از مدارك بودايي سغدي و چيني كه در تركستان چين به دست آمده هر دو از اصل كوشاني ترجمه شده بودند ،زيرا اصطلاحات مشترك بودايي از قبيل سمصاره (تناسخ)، تثاگته (پس اندرآي )و كلسه (ناپاكي)،در ترجمه هاي چيني و سغدي دال بر وجود مأخذ مشترك ثالثي است كه احتمال مي رود مكتبي از مكتبهاي مترجمين كوشاني بوده باشد . نيز احتمال مي رود كه در دوره ي كوشانها دين بودايي به سرزمينهاي واقع ميان رودهاي جيحون و سيحون آمده باشد .
4
بخارا در ماوراءالنهر4
اهميت تاريخي كوشانها چنانچه شايد و بايد مورد توجه واقع نشده و هر چه بر اثر كشفيات جديد باستانشناسي اطلاعات ما در باب آنان بيشتر شود نقش اين قوم به عنوان واسطه ي فرهنگي ميان چين و هند و خاور نزديك بارزتر مي گردد. انتشار سفالينه هاي دوره ي كوشانها در خاكريزهاي دستي واحه ي بخارا دال بر رونق اقتصادي آن دوره است . محتملا قديمترين مداركي كه درباره ي سكونت انسان در محل شهر حاليه ي بخارا مي توان نشان گرفت مربوط به همين دوره است .
در كاوشهايي كه در يكي از قديمترين مساجد بخاراي حاليه يعني مسجد مغاك عطار توسط باستانشناس شوروي و. ا . ششكين به عمل مي آمد در عمق دوازده متري سفالينه هايي كشف شده كه احتمالا متعلق به سالهاي اول ميلادي مي باشند . مسجد مغاك عطار ظاهراً همان مسجد قرون وسطايي ماخ است كه مؤلفين اسلامي از آن نام برده و نوشته اند كه در محل يكي از آتشكده هاي سابق بناشده بود . چون بسياري از امكنه ي مقدس حتي بعد از تبديل مذهب جنبه ي تقدس خود را حفظ مي كنند ،و تبديل معابد بت پرستان به كليساها و كليساها به مساجد گواه اين امر است ، بنابراين بعيد به نظر نمي رسد كه محل مسجد مغاك عطار كه اكنون در مركز شهر قرار دارد ،همان نقطه اي باشد كه پيش از آن يك دير بودايي در آن بر پا بوده است .به اين ترتيب مسجدي بر روي آتشكده اي كه مخصوص مراسم مذهبي محلي بوده بنا گرديده و همين آتشكده نيز به نوبه ي خود بر روي يك وهاره ي (بهار) بودايي ساخته شده است . اين سه لايه ي مذهبي را مي توان به طور كلي به ادوار تسلط مسلمانان ،هفتاليان ،وكوشانها بر بخارا مربوط دانست .