تحقیق امام زمان 60 ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 63 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
مقدمه:
سخن گفتن دربارة حضرت مهدي (عج)، به نفس كشيدن مي ماند كه گرچه مكرّر است، امّا براي ادامة حيات ضروري است.
دربارة زندگاني و غيبت و ظهور امام زمان عليه السلام، كتاب هاي بسياري نوشته شده كه مشتمل بر هزاران مجلّد است. با اينهمه ناگفته هاي فراواني باقي مانده است كه بيان و تبيين آنها، تحقيقاتي گسترده تر و تأليفاتي افزون تر مي طلبد.
علاوه بر اينها، تبليغاتي اساسي و پيگير بايسته است تا مردم كه به حق، در دوران انقلاب شكوهمند اسلامي، با اطاعت بي چون و چرا از رهبري معظّم آن، شيفتگي خود را به مقام برتر ولايتِ حضرت صاحب الزّمان عليه السلام نشان داده اند، بيش از پيش با آن بزرگوار آشنا شوند، و با دقت در ويژگي ها، و بهره گيري از فرمايشات حضرتش، سيره و سنّت او را بيشتر بشناسند.
به راستي از ميان هزاران پرسشي كه دربارة ولادت شگفت انگيز، و امامت زودهنگام، و علت و كيفيت غيبت صغري و كبري، و چگونگي بهره وري مردم در دوران غيبت، و طول عمر، و نحوة زندگي، و كيفيت ارتباط با مردم و محل سكونت و داشتن خانواده و امكان ديدار و معناي انتظار و عوامل تأخير و تعجيل فرج، و مقدّمات ظهور، و ويژگي و تعداد ياران، و چگونگي تسلط بر سراسر گيتي، و نحوة حكومت آن حضرت مطرح است، تودة مردم و حتّي جوانان و تحصيل كردگان جامعه به چند پرسش، جوابي قانع كننده دارند؟
چند نفرند آنها كه بر اساس حقوق شوقي خودجوش، و احساس نيازي دروني، در ميان انبوه كتابهاي موجود، به جستجوي گمشده خويش برآمده و به مقصد رسيده باشند؟
و آيا آنچه در دست است جوابگوي اينهمه احتياج و اشتياق هست؟!
فصل اول
مشخصات فردي حضرت
1-1- تولد شگفت انگيز امام زمان
حكيمه خاتون، دختر امام جواد عليه السلام، بعد از وفات حضرت امام حسن عسكري عليه السلام مي گويد: بعد از اينكه امام هادي عليه السلام به شهادت رسيد و امام حسن عسكري عليه السلام در جاي پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زيارت او مي رفتم، چنانچه به زيارت پدر آن حضرت مي رفتم. روزي به نزد ايشان رفتم. پس نرجس خاتون به نزد من آمد كه چكمه ام را از پايم دربياورد.
گفتم: «اي خانم بزرگوارم! من بايد چكمة ترا دربياورم.»
گفت: «تو خانم بزرگوار من هستي! من بايد چكمة ترا دربياورم.»
گفتم: «خير! به خدا قسم كه نمي گذارم چكمة مرا دربياوري، بلكه من ترا بر ديدگان خود مي گذارم و ترا خدمت مي كنم.»
امام حسن عسكري سخنان ما را شنيد و فرمود: «اي عمّه! خداوند ترا جزاي خير بدهد.»
من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس كنيزي را صدا كردم و گفت: «لباس مرا بياور تا مراجعت بكنم.»
امام حسن عسكري فرمود: «اي عمّه! امشب را نزد ما بيتوته كن. زيرا امشب، شب نيمة شعبان است و بزودي در اين شب مولودي كه كريم است و حجّت خداوند متعال بر خلق مي باشد متولّد مي شود، او كسي است كه خداوند به وسيلة او زمين را بعد از مردنش، زنده مي كند.
پس به درستي كه خداوند عزّوجلّ زود است كه ترا به وليّ خود و حجّت خود بر خلق كه جانشين من است مسرور نمايد.»
گفتم: «اي آقاي من! از چه كسي اين فرزند متولّد مي شود؟»
حضرت فرمود: «از نرجس.»
پس من به خاطر اين بشارت خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس رفتم ولي در او اثر حملي را نديدم، پس تعجّب كردم و به امام حسن عسكري عرض كردم: «من اثر حملي را در نرجس نمي بينم.»
حضرت تبسّمي كرد و فرمود: «ما اوصياء از شكمها برداشته نمي شويم و مادرانمان، ما را در پهلوهاي خود حمل مي كنند، و ما از ارحام بيرون نمي آييم بلكه از طرف راست مادران خود بيرون مي آييم زيرا ما نورهاي خداوند هستيم كه كثيفي به ما نمي رسد.»
عرض كردم: «اي سيّد من! در چه وقتي از اين شب، آن مولود، متولّد مي شود؟»
حضرت فرمود: «در وقت طلوع فجر.»
چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار كردم و به رختخواب رفتم و پيوسته مراقب نرجس بودم. چون نيمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، ديدم نرجس خاتون خوابيده و هيچ مورد خاصّي وجود ندارد.
سپس بيرون رفتم تا ببينم كه فجر شده است يا نه، پس ديدم كه فجر اوّل، طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شكهايي به خاطرم راه يافت. در همين هنگام امام حسن عسكري از آن جايي كه نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: «اي عمّه! عجله نكن كه اينك امر ولادت نزديك شده است.»