دين و حقوق بشر 10ص doc
دسته بندي :
انسانی »
حقوق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
دين و حقوق بشر
زماني كه جايزه ي صلح نوبل سال 2003 ميلادي به شيرين عبادي اختصاص يافت و او در اظهار نظري به اين مناسبت، اسلام را با حقوق بشر سازگار دانست، بحث در اين باره بالا گرفته است. هدف نوشته ي زير زدودن برخي ابهامها در بررسي گفتمانهاي مربوط به اين موضوع است. در اين نوشته، كه موضوع اصلي آن روش تحليل گزاره ها با نظر به گفتمان بستر ساز آنهاست، گزاره ي سازگاري دين و حقوق بشر در سطح گفتمانهاي نظري، همگاني و ايدئولوژيك استراتژيك بررسيده شده و برنموده مي شود كه برخورد متناسب با هر گزاره اي تابع تشخيص گفتماني است كه بستر آن را تشكيل مي دهد.
موضوع سازگاري دين و حقوق بشر به لحاظ نظري
نكته ي نخست در مورد سازگاري يا ناسازگاري دين با حقوق بشر اين است كه دينها عمدتاً باستاني اند، حقوق بشر اما پديده اي است نو كه درست در آنجايي رخ نموده و باليده، كه جايگه گسست از حقوق كهن ديني ـ عرفي و نحوه ي نگرش آن به انسان بوده است. حقوق بشر مفهومي است شكل گرفته در عصر جديد. پيشينه اي كه در گذشته دارد تا همان حدي است كه شيمي در كيمياگري دارد، يا اگر بخواهيم گشاده دست باشيم، مي توانيم بگوييم تا آن حدي كه فلسفه ي عصر جديد ريشه در فلسفه ي سده هاي ميانه و دوران كهن دارد. فلسفه ي جديد با گسستهاي انقلابي آغاز شده است. نامهاي فرانسيس بيكن، رنه دكارت، ديويد هيوم و ايمانوئل كانت همه يادآور گسستهايي قطعي اند. گسست شاخص عصر جديد، گسست از عبوديت است، باور به آزادي انسان است و تلاش انسان براي اين كه سرفراز باشد و خود سرنوشت خويش را تعيين كند. دين يعني عبوديت و عبادت. عصر جديد گسست از دين است.
مشخصه ي عمده ي اين گسست اما نه دين ستيزي و دين زدايي، بلكه دستكاري هايي در دين است تا باورهاي ديني در كار انسان عصر جديد بي ساماني پديد نياورند. دستكاري دين هميشه وجود داشته است، هر سلطاني دين را متناسب با سلطنت خود مي كرده و هر فرقه اي تفسيري از آن به دست مي داده، تا همخوانش كند با بنيادهاي فكر فرقه اي و جريان و الزامهاي رقابت با پيرامونيان دستكاريهاي جديد از دستكاري هاي كهن “ صادقانه “ ترند : تفسير جديد معمولاً با حق انساني تفسير مي آغازد و لزوم تداوم منش ديني و در نتيجه لزوم همخوان شدن آن با نيازهاي تازه. دستكاري هاي كهن اين چنين نبودند. مي گفتند اين است و جز اين نيست و هميشه اين گونه بوده است. عده اي گردن مي نهادند، عده اي سركشي مي كردند و عده اي نيز سكوت مي كردند و منتظر تغيير وضعيت مي ماندند. بندگي خاستگاهي زميني دارد. اگر جامعه ي بشري به گونه اي شكل مي گرفت و تكامل مي يافت كه در آن كسي بنده ي كسي نمي شد، در صورتي كه ديني وجود داشت، كاملاً متفاوت با اين شكلهاي شناخته شده ي آن بود. آن دين مفروض مشكلي با حقوق بشر ـ كه فرض مي كنيم انسانهاي از آغاز آزاد نيز مي دانستند چيست ـ نداشت، يا اگر داشت از جنسي ديگر بود، يعني مشكل جز ايني بود كه بر ما آشناست و در نهايت از آن رو پديد آمده كه حقوق بشر مفهومي است با خاستگاهي بيرون از قاموس ديني و بيرون از آن محيط سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي اي كه پذيراي پيدايش و رشد عبوديت بوده است.
اين غريبگياي است تا حد تقابل، اما نه از نوع تقابل كيهان شناسي جديد با آن كيهان شناسي كهني كه هر چند تقدسي ديني داشت و درمتنهاي كانوني ديني بازتاب يافته بود، اما مي شد آن را فرعي و عارضي دانست و بطلان آن را ضربه اي به دستگاه انديشگي ديني تلقي نكرد. حقوق بشر مشكل دارد با اصل دين، كه عُبوديت است. از ديدگاه عبوديت ذاتي انسان، اين موجود هيچ حقي ندارد، نه در برابر فرمانرواي كيهاني و نه فرمانرواي زميني كه سايه ي اوست، دست كم در آنجايي كه علماي دين تأييدش مي كنند.از ديدگاه عبوديت، انسان فاقد مصونيت است ؛ نه مصونيت رواني. شخصيتي دارد، نه مصونيت جسمي. بايد معروف را بپذيرد و از منكر دوري جويد، و گرنه مجازات مي شود. در اين حال مجاز نيست اصل آزادي فردي را در برابر فرمان دين بگذارد.